حسن حنفی
ترجمه: محمد علی عسگری
دیدگاههای مربوط به نحوهی تکوین دولت به صورت عام و خاص را شاید بتوان به صورت چهار نظریه توضیح داد.
1. دیدگاهی که معتقد است دولت وسعتی از خاک را شامل شده و نژادها و قومیتها و گروههای متعددی را در بر میگیرد. این دولت در واقع همان «دولت- ملت» یا «ملت - دولت» یا دولت ملی است؛ چیزی شبیه امپراتوریهای پهناور یا نظامهای خلافت. از این روست که از «دولت اموی»، «دولت عباسی» و یا «دولت عثمانی» نام برده میشود. در این حالت اخیر حتی از «امپراتوری عثمانی» نیز سخن به میان میآید. این حادثه در غرب هم در دوران امپراتوری اسکندر بزرگ یا امپراتوری شارلمانی و امپراتوری اتریش و یا امپراتوری فرانسه در دوران جنگهای ناپلئون رخ داد. مرکز با محور اصلی تشکیل دهندهی اینگونه دولتها همان قومیت حاکم است. به همین دلیل اعراب در دولت اموی و ایرانیان در دولت عباسی محوریت داشتند و ترکیه نیز قلب امپراتوری عثمانی محسوب میشد. همچنین فرانسه مرکز امپراتوری فرانسه و اتریش محور امپراتوری اتریش بود. اما امپراتوری عثمانی پس از ضعیف شدن مرکز، با رشد گروهها و نژادهای قومی در آن تجزیه، شد. این اتفاق به ویژه پس از آن روی داد که تلاشهای فراوانی صورت گرفت تا زا طریق اصلاحات، این تمرکز گرایی از بین برود. واقعیت این روند به خوبی در دوران امپراتوری عثمانی و تشکیل جنبشهای طرفدار اصلاحات در این امپراتوری منعکس است؛ اگر چه هنوز هم بعضی از جریانات سیاسی مانند حزب خلافت اسلامی و یا برخی دیگر از جریانهای اسلام گرا که اعتقاد به وطن یا قومیتها را محکوم میکنند همان ایده «امپراتوری اسلامی» را دنبال میکنند. در نظر آنان جهاد در فلسطین و عراق و افغانستان و بوسنی و هرزگوین مفهومی واحد دارد و اگر مسلمانی در اقصی نقاط شرق عطسه کرد، مسلمان دیگری در اقصی نقاط غرب میتواند به او بگوید: «عافیت باشد».
2. دیدگاه دیگری معتقد است که دولت بر مبنای جغرافیای سیاسی و حول رودخانههای بزرگ شکل میگیرد. مانند آنچه در چین، عراق و مصر رخ داد، یعنی دولتی تمرکزگرا و رودخانه ای که اساساً برای توزیع آب و تنظیم نقشهای زراعی و گردآوری محصولات و توزیع یا صدور آنها تشکیل میشود. اینها همان دولتهایی هستند که از نظر علوم، هنرها، صنایع، فلسفه و دین، واجد تمدنی کهن هستند؛ مطابق نظریه ای که «دویت ویگول» از بزرگان مکتب فرانکفورت آن را مطرح میکند، هرگاه دولت قوی باشد تمدن به وجود میآید و اگر دولت ضعیف باشد بر تمدنهای بیگانه تکیه میکند. در این حالت دوم یعنی در دولت ضعیف، از مشارکت مردمی کاسته شده و در مقابل، دستگاه دولت توسعه مییابد تا خلأ بین قدرت مرکزی و ملت پر کند. از این رو آزادیهای فردی و نظارت بر دولت رنگ میبازد و گوش به فرمان بودن و اطاعت کردن از قوانین دولت و سازمانهایش جایگزین آنها میشود. این همان دولت باشکوه و با ریشههای تاریخی است که به دشواری میتوان آنرا تجزیه کرد یا زا حالت تمرکز گرایی خارج ساخت. اگر قلب نباشد پیکر هم نخواهد بود. در این دولت، ارتش محور است و قدرت، ابزار آن خواهد بود و ما با دولتی روبه رو هستیم که حمله میکند ولی کسی را یارای حمله به آن نیست؛ نوآوری میکند ولی جابه جا نمیشود؛ هدایت و رهبری میکند اما از سوی کسی یا جایی رهبری نمیشود.
3. نظرگاه دیگری معتقد است که دولت از روح یک ملت و تاریخ و نبوغ نوبه نو شونده آن در طول زمان نشأت میگیرد؛ یعنی دولتهای قوم گرایی که در دوران قومیتهای بزرگ در غرب بوجود آمدند همچون دولت نازیسم در آلمان یا ایتالیا که فاشیسم را بوجود آورد و یا دولت اسرائیل که صهیونیسم را متولد کرد. این دولتها تمرکز گرا بوده و دارای رهبری «کاریزماتیک» و رهبران معنوی معتقد به انتخاب الهی هستند. این دولتها به دنبال یکپارچه کردن افراد و گردآوردن آنها تحت یک قومیت مشخص، صرف نظر از مرزهای جغرافیایی و سیاسی بوده و توسعه طلب هستند. تکیه گاه اصلی این دولتها زبان، فرهنگ، تاریخ و در کنار آن یک شخصیت قوم گرا است. مشکل اصلی آنها هم اقلیتهایی است که اگرچه تحت پرچم یک قومیت اصلی گرد آمده اند ولی نمیخواهند در سیطره ان قوم برتر قرار بگیرند و تحلیل روند. همچون وضعیت یهودیان در روسیه و اروپای شرقی، و به طورکلی در غرب و آلمان، به ویژه در فرانسه که پس از انقلاب این کشور، یهودیان آنجا پذیرفتند که در کشور بمانند و فرانسوی شوند؛ یا مثل اقلیتهای مسلمان در کشورهای اروپای کنونی و یا کردها و افریقاییها و بربرها در عصر دولتهای قوم گرای عربی. گاهی نیز قومیت با نژاد در هم آمیخته میشود و این دید گاهها به سوی نظریات نژادپرستانه انحراف پیدا میکنند.
4. دیدگاه چهارم معتقد است که دولت بر اساس مجموعه ای از منافع طبقاتی به وجود میآید و طبقهی مسلط با تشکیل دولت و تدوین قوانین مربوط به آن، منافع خود را بر سایر طبقات تحمیل میکنند. نظیر دولتهای پرولتاریا که در نامهایی چون «اتحاد جماهیری»، «دولت مردمی» و یا «دولت اشتراکی و سوسیالیستی» تجسم مییابند و از بعضی طبقات مسلم کارگران و کشاورزان دفاع میکنند. گاه ممکن است علائق این چنین دولتی صبغه اقتصادی داشته باشد و همچون دولت بورژوازی از طبقهی متوسط دفاع کند و یا نخبه گرا باشد و مثل دولتهای فئودالی، نظامی «الیگارشیک» را حاکم کند. این حالت دوم یعنی حکومت نخبه گرا زمانی به وقوع میپیوندد که بین کل و جزء و یا بین دولت و بخشی از جامعه (و نه کل آن) وحدت ایجاد شود و توجیه شکل گیری چنین حکومتی فعال بودن نخبگان و سکوت تودهها (یا نبوغ خواص و جهل عوام) است.
این دیدگاههای چهارگانه از زمان تشکیل دولت عثمانی و قربانی شدن سایر قومیتها چون اعراب و ارامنه و بعضی از قومیتهای اروپای شرقی تاکنون در میان اعراب وجود دارد؛ یعنی از زمانی که برای مشخص شدن رابطه بین مسلمانان و غیر مسلمانان قوانین دینی وضع شد. حال آنکه این قوانین با قوانین شهروندی و تساوی افراد در حقوق و وظایف منافات داشت. یک دولت قومیت قومیت گرا باید پاسخگوی خواسته ای قومیتهای حاشیه نشینی که با قومیت مادر در یک جا زندگی میکنند نیز باشند. دولت ملی نیز گاهی با دولتهای همسایه که از نظر زبان و فرهنگ و تاریخ اشتراکاتی با یکدیگر دارند تضاد منافع پیدا میکند. دولت طبقاتی نیز که از منافع یک طبقه دفاع و علیه منافع سایر طبقات عمل میکند در چرخه ای از جدالهای طبقاتی میافتد که به خاطر ماهیت دیالکتیکی جامعه، این جدالها بی پایان خواهد بود.
اما جالب اینکه حکومتهای عربی با همهی نامها و مظاهری که دارند – از نظر ساختار اصلی جزء هیچکدام از این دولتهای چهارگانه پیش گفته نیستند بلکه نوع پنجمی از دولت هستند که باید آنرا «دولت فرد» یا «دولت فردی» نامید. زیرا در آن فرد با دولت به وحدت میرسد و دولت با فرد یگانه میشود. البته این نوع دولت فقط مخصوص اعراب نیست و حتی در بعضی از نظامهای سیاسی غرب هم پیدا میشود. مثل فرانسه دوران دوگل که در آن همان جملهی لوئی شانزدهم تکرار میشد که میگفت«دولت یعنی من» و وقتی به او پیشنهاد شد که به آکادمی فرانسه برود پاسخ داد : «چگونه دولت فرانسه وارد آکادمی فرانسه شود؟» در اینجا نقش خلیفه یا رهبر یا زعیم یا رئیس جمهور، بزرگ و بزرگتر میشود و دولت به همان شکلی اداره میشود که او میخواهد و حتی دولت به نام او نامگذاری میشود. چنین نظامی به چند دلیل بوجود میآید، از جمله به خاطر فقدان آگاهی سیاسی و جغرافیایی. به عنوان مثال امروز آگاهی افراد نسبت به تجارب دولتهای گذشته مانند امپراتوریهای بزرگ و قومیتها از بین رفته است و افراد دیگر به یاد نمیآورند که چگونه زمانی فردیت در نیروهای بین المللی هضم میشد و به جای آنکه مورد توجه قرار گیرد تابعی از آن میگردید. فهم این مسائل با سطح آموزشی ملتها پیوند دارد و با افزایش روند آموزشی و توسعهی آن است که هر ملتی معانی گردش قدرت و کنترل و نظارت بر حکومت گران و نقش نهادهای مستقل از افراد را در خواهد یافت.
اما نکتهی مهم این است که دولتهای فردی به همان سرعتی که تشکیل میشوند به همان سرعت هم از هم میپاشند. زیرا به قدرت و توان و عمر و زندگی یک فرد، به خود آن فرد محدود است. حتی پس از مرگ پیامبر گفته شد: «کسانی که محمد(ص) را میپرستیدند، بدانند که او مرد» دولتهای فردی یا با ترور و کودتا از بین میروند و یا با جنون افراد حاکم مثل «کالیگولا» و یا «حاکم بامرالله» یکی از خلفای عباسی. در چنین نظامهای دستگاه دولت بزرگتر میشود تا اوامر حاکم را اجرا کند. همچنین در این نظامها بوروکراسی رشد میکند تا بتواند جایگزین نهادها گردد و در همین روند، اطرافیان و باندها و گروههای فشار هر کدام به اقتضای خود به وجود میآیند و فساد دامن میگستراند و رشوه ترویج میشود. آنگاه عده ای دو رو پدید میآیند و فرد حاکم را ستایش میکنند و تلاش میکنند تا چهرهی حاکم را در میان مردم خوش جلوه دهند. پس حق را باطل و باطل را حق میکنند. در سایهی این چنین دولتهای است که اپوزیسیون به صورت آشکار و مخفی شکل میگیرد و به صورت زیر زمینی رشد مینماید تا سرانجام در یک جایی ظاهر میشود. دوره چنین نظانهایی کوتاه و گاه حتی کمتر از یک نسل است و به همان عمر فرد حاکم محدود خواهد بود. امروزه چیزی را که ما احتیاج داریم، نوع جدیدی از دولت است یعنی دولتی که مبتنی بر نهادها باشد و قوای مقننه و قضائیه و اجرائیه بر آن کاملاً تفکیک شده باشند. دولتی که در آن قدرت بر مبنای قرارداد و بیعت و با اختیار واگذر شود و در آن قوهی قضائیه مستقل بوده و حتی قادر به عزل حاکم است، به ویژه در حالتی که شرایط قرارداد را نقض کرده باشد؛ قراردادهایی همچون : حفظ مرزها، دفاع از موجودیت، تأمین امنیت برای شهروندان و نه تأمین منافع دشمنان یا کسب رضایت اشغالگران. دولتی که در آن همهی افراد از نظر حقوق و وظایف در برابر قانون مساوی هستند. دولتی که بر پایهی آزادی رأی و توصیه و امر به معروف و نهی از منکر شکل میگیرد و جهاد اکبر در آن، گفتن سخن حق در برابر سلطان جائر باشد. این دولت، همان دولت «قراردادی» است که مستقل از ارادهی افراد عمل میکند. در این دولتها افراد تجسم دولت هستند نه اینکه دولت تجسم افراد باشد. این دولت، دولت عقل است نه دولت تمایلات فردی و گروهی.
منبع : فصلنامهی مدرسه، شماره دوم، آذر 1384
نظرات